شاه عباس یک روز گفت: خدا را شکر! همه اصناف در مملکت ایران به نوایی رسیده اند و هیچ کس نیست که بدون درآمد باشد. سپس خطاب به مشاوران خود گفت: همین طور است؟ همه سخن شاه را تایید کردند.از نمایندگان اصناف پرسید، آن ها هم بر حرف شاه صحه گذاشتند و از تلـاش های شاه در آبادانی مملکت تعریف کردند.

اما وزیر عرض کرد: قربانتان بشوم، فقط تنبل ها هستند که سرشان بی کلـاه مانده. شاه بلـافاصله دستورداد تا تنبلخانه ای در اصفهان تاسیس شود و به امور تنبلها بپردازد. بودجه ای نیز به این کار اختصاص داده شد.کلنگ تنبل خانه بر زمین زده شد و تنبل خانه مجللی و باشکوهی تاسیس شد.

تنبل ها از سرتاسر مملکت را در آن جای گرفتند و زندگیشان از بودجه دولتی تامین شد. تعرفه بودجه تنبل خانه روز به روز بیشتر می شد، شاه گفت: این همه پول برای تنبل خانه؟ عرض کردند: بله. تعداد تنبلها زیاد شده و هر روز هم بیشتر از دیروز می شود!

شاه به صورت سرزده و با لباس مبدل به صورت ناشناس از تنبلخانه بازدید کرد. دید تنبلها از در و دیوار بالـا می روند و جای سوزن انداختن نیست. شاه خودش را معرفی کرد. هرچه گفتند: شاه آمده، فایده ای نداشت، آن قدر شلوغ بود که شاه هم نمی توانست داخل بشود.

شاه دریافت که بسیاری از این ها تنبل نیستند و خود را تنبل جا زده اند تا مواجب بگیرند.شاه به کاخ خود رفت و مساله را به شور گذاشت. مشاوران هریک طرحی ارایه دادند تا تنبل ها را از غیر تنبل ها تشخیص بدهند ولی هیچ یکی از این طرح ها عملی نبود.

سرانجام دلقک شاه گفت: برای تشخیص تنبل های حقیقی از تنبل نماها همه را به حمامی ببرند و منافذ حمام را ببندند و آتش حمام را به تدریج تند کنند، تنبل نماها تاب حرارت را نمی آورند و از حمام بیرون می روند و تنبلهای حقیقی در حمام می مانند.شاه این تدبیر را پسندید و آن را به اجرا درآورد. تنبل نماها یک به یک از حمام فرار کردند.

فقط دو نفر باقی ماندند که روی سنگ های سوزان کف حمام خوابیده بودند. یکی ناله می کرد و می گفت: آخ سوختم، آخ سوختم. دیگری حال ناله و فریاد هم نداشت گاهی با صدای ضعیف می گفت: بگو رفیقم هم سوخت!

@tssjahan


دیشب موقع خواب غصه ام شد. گفتم ببین چیکار کردن با ماها.این همه جوون هیچ کاری نیست که انجام بدن. این همه انرژی داره هرز میره. همش هم به خاطر منافع یه عده خاص.که درها رو رو همه بستن و اینجوری مملکت داری میکنن. مثل اینکه من تو یه محله بشینم ، با همه قهر باشم، میشه زندگی کرد؟ چون یکی از دشمنیش شب میاد رو ماشینم خط میندازه اون یکی آیفون خونه ام رو میه اون یکی آشغالهاش رو جلو در خونه من خالی میکنه میتونم با این وضع زندگی کنم؟ مسلما نه این سرمایه جوان این
میدونی اصول زندگی چیه؟! وقتی ناراحتی؛ تصمیم نگیر! وقتی دیر میشه؛ عجله نکن! وقتی یکیو دوسش داری زود بهش نگو؛ بذار خودش بفهمه! وقتی خیلی خوشحالی؛ به کسی قول نده! وقتی یکی دلتو شکست؛ سر یکی دیگه تلافی نکن! وقتی بغضت گرفته پیش هرکی گریه نکن؛ شاید همون دشمنت باشه از ته دل خوشحال بشه! ‏وقتی با یکی قهر کردی پشت سرش حرف نزن؛ شاید دوباره بخوای باهاش دوست بشی! و آخرش اینکه اگر خودت دلت پاکه؛ فکر نکن همه مثل خودت هستن! خُب؟:)

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پرسش مهر 18/ وبلاگ زیباترین کلام حمل و نقل مدرن بهترین سایت سایت رسمی گروه موسیقی تپش معرفی سایت رتبه کلمه قطعه بانک دانلود برای شما ایرانیان